گفته بودی میمانی

اما انگار صدایت قطع و وصل شده بود

و گفته بودی:

میهمانی...

تنم...

این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواهد با طعم عشق نه هوس...

لبانم خیسی لبهایی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت...

سرم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز...

تنی را میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را...

حال من

خوبم...باور کنید...

اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...

نبودنها را شمرده ام...

این روزها که میگذرد خالی ام...

خالی از خشم،نفرت،دلتنگی ...و حتی از عشق...

خالی ام از احساس...

میگویند هیچگاه دلتنگ کسی نباش!

خدایا...

انگار به آب میگویند خیس نباش.